
علی صالحی بافقی
دفع اعضای زائد بدن
عبدو سیگار روشن کرد و عصایش را تکیه داد به تخت چوبی توی حیاط. پای بریدهی کبود و گندیده را از توی کیسهها از زیر یخها بیرون آورد. براندازش کرد و بدون آنکه به خرّم نگاه کند گفت: “اینه فقط باید بسوزونیش عامو”. خرّم هیچی نگفت. نشست روی آجرهای لبهی باغچه. عبدو از روی تخت چوبی زیر نخل بلند شد و پای بریده را برد گوشهی حیاط و گذاشتش زمین.