
یک پینوکیوی دروغگو توی قایقِ نجات بود
مامان میگفت اینبار خیلی فرق میکند، چون یک رازِ بزرگ است و هیچکدام از ما نباید دربارهاش حرفی بزنیم؛ هیچوقت و پیش هیچکسی، اما من همهچیز را به عبدُل گفتم.
من برعکس عبدُل میدانم که چله گرفتن چهجور چیزی است.











