این یک صدای ضبط شده است… آرامش خود را حفظ کنید و از انتخابی که کردهاید لذت ببرید… داستان از این قرار است… شما میبایست ظرف بشورید…
اگر از آن دسته آدمهایی هستید که روزانه ظرف نمیشورید و این شورندگی را همراه نشدهاید… خیلی سریع رو ترش نکنید… میتوانید همراه با این شستشو هم نباشید… اگر هم ظرف شستنتان تنها به شستن ظرفهای تنبیهی و آموزشی دوران بچگی… یا اردوی مدرسه و گاهی هم در آبدارخانهی محل کارتان… یا سلف دانشگاهها و خوابگاهها نیست و همیشه و هر روز ظرف میشورید… و این ظرف شستن چیزی از امور روزمره و حتی جزئی از هویت شما شده… پس شانس با ما یار است و میتوانیم با هم داستان را پیش ببریم… اگر لذت بردن از زندگی را ساده نمیگیرید و میخواهید تا ماشین ظرفشویی به دادتان برسد… شاید این شوریدن ظرفها لای هم راهچارهای باشد… بد نیست که ظرفشوری جزئی از روند زندگیتان باشد… بله… این سینک کارهای زیادی میکند… کمی سرتان را جلو بیاورید… میتوانید داخل سینک را ببینید… خب… خب… بهتر است قبل از این کار… کمی اینجا را بشناسید…
در آشپزخانه هستیم… آنقدر بزرگ هست که سه نفر باهم میتوانند در آن چرخ بخورند و آشپزی کنند… وسایل را جابهجا کنند یا یکی آن وسط ابزار بریزد روی میز و کنسول بازیاش را تعمیر کند… آشپزخانهی کوچکی نیست… روی همهی دیوارها کابینت چوبی نصب است… از هر طرف سربچرخانید ردیف کابینتها شروع میشود… چرخ میخورند روی دیوارهای آشپزخانه و فقط به در یا پنجره که میرسند قطع میشوند… وقتی ظرف شستنتان تمام شد… میتوانید در آشپزخانه چرخ بخورید… سَرَکی به کابینتها بزنید… درِ یخچال را باز کنید…
فراموش نکنید شستن ظرفها هدف است… در آشپزخانه چیز زیادی نیست… خبری از وسایلی که برای ظرف شستن… میتواند اضافی و دست و پاگیر باشد نیست… یک سینک ظرفشویی و یک میز و دوتا صندلی… همین… نوع صندلی و میز را هرطور خودتان دوست داشته باشید فراهم است…
سکوت را رعایت کنید تا صدای محیط واضح و شفاف به گوش برسد… امیدوار هستیم فرمها را دقیق و با حوصله پرکردهباشید… باتوجه به سلیقه و خواستهی شما این آشپزخانه فراهم شده است… فقط میماند نوع صندلی که در فرمها جا افتاده و هنوز پرسشنامهی جدید آماده نیست… طاقت داشتهباشید و دستورالعملها را مرحله به مرحله پیش ببرید…
برای انتخاب نوع صندلی چند پیشنهاد هست… بهتر است راحتیاش را با وزن خودتان مقیاس بزنید… و البته که سنگین وزنها میتوانند تخت بخواهند… یک تخت از همین تختهای قهوهخانهای… درست… ممکن است حتی این پیشنهاد تخت قهوهخانهای گمراهتان کند و اگر کسی نشناسد که قهوهخانه چیست… پس ما معنی این کلمه را میآوریم… از فرهنگ فارسی معین… عربی… فارسی… محلی برای نشستن… گفتگو کردن و نوشیدن چای و غذاهای ساده… چایخانه…
اینکه فرهنگ فارسی معین چایخانه را همان قهوهخانه میداند و اگر بخواهیم زیادی ریز شویم باید پای دهخدا و دو سه فرهنگ دیگر را وسط بکشیم و نه که آگاه نمیشویم… بلکه گمراهتر میشویم… اگر هم به تاریخ برسانیماش به این میرسیم که قهوهخانه چه طور از زبان حذف شد و چایخانه شد و قلیانی و کافیشاپ و کافه و… بهتر است برگردیم سر هدف اصلی… ظرف شستن….
صندلی لهستانی هم در دسترس است… صندلی اداری… صندلی باری… صندلی سینما… صندلی گیمینگ… صندلی باغی… انتخاب با شما هست…
تخت قهوهخانهای برای این آشپزخانه میتواند گزینهی مناسبی باشد… به هرحال این تختها وزن زیادی را تحمل میکنند و همزمان چند نفر میتوانند روی آن بنشینند… گزینهی پیشنهادی ما برای سنگین وزنها تخت قهوهخانهای است…
خب… اگر هم قصد نشستن ندارید و نمیخواهید نفسی تازه کنید… بهتر است که پیشبند ببندید… اعتراضی هم در کار نیست… میدانیم که خیلی از شماها با بستن پیشبند مخالف هستید و پیش فرضها را در نظر میگیرید… البته که بین شما کسانی پیدا میشود که برای شستن ظرفهای روزانه پیشبند ببندد… با ظرفشورهای غذاخوری و رستوران کاری نداریم… آنها از آن دسته میشوند که به واسطهی شغلشان شستن ظرف را هر روز و هر ساعت تجربه میکنند… فکر نکنید آنها الگو هستند و بخواهید از تجربهی آنها استفاده کنید… بیشتر این ظرفشورها خوب که دقت کنید پیشبند دیگر جزئی از لباس و فرم روزانهی آنها شده… لباسهایشان جوری طراحی شده که به قولی پیشبند سرخود هستند… و هر روز پیشبند نمیبندند بلکه لباسِ کارشان را میپوشند… با آنهایی هم که دیگر شورش را درمیآورند و برای شستن یک لیوان هم… پیشبند میبندند کاری نداریم… آن دیگر برمیگردد به وسواس و از جمله رفتارهایی میشود که کمتر با مزاج کسی سازگار است…
وقت را غنیمت بشماریم… پیشبند ببندید… آماده شوید… آماده شوید تا ظرف بشورید… اگر هم فکر میکنید هنوز آمادگیاش را پیدا نکردهاید و یک جای یخ و بیروح را تصور کردهاید… این برمیگردد به سنگ کف آشپزخانه که سرد است… شما به خاطر دمپاییهایی که دم ورودی این آشپزخانه، همزمان که وسایلتان را تحویل میدادید… پوشیدهاید… یخی کف را حس نمیکنید… اگر از آن دسته هستید که پابرهنه ظرف میشورید… میتوانید دمپاییتان را دربیاورید و روی یخی کف ظرف بشورید… خیلیها این یخی کف آشپزخانه را دوست دارند… کف اینجا زیادی یخ است… زمان که بگذرد سرما میرسد به انگشتها و شروع به قرمز شدن میکند… طول تقریبی یک ظرف شستن را اگر یک ربع در نظر بگیریم… در این زمان انگشتها حسابی قرمز و بیحس شدهاند… تابحال کسی از این میزان یخزدگی نمرده و تصمیم با خودتان است… میتوانید با دمپایی ادامه دهید یا نه… پابرهنه شوید… اگر هم بتوانید سرمای کف را دوام بیاورید… پَشَنگههای آب روی دست و ظرفها را هم درنظر داشته باشید… پشنگهها میریزند روی کفِ سنگی و بهتر است که همه دمپایی به پا داشته باشید… منظور از همه این نیست که قرار است همگی باهم ظرف بشورید… خبری از شلوغی و انبوه دست و پاها نیست… فقط خودتان هستید…
پیشبند بیرنگ است… پارچهای کتان که هنوز رنگ نشده… یک گردن آویز دارد و دو بند برای بستن به کمر… یک پیشبند معمولی… و اینکه خودتان باید پیشبند را به تن کنید… کسی شما را کمک نمیکند… کسی دیگر اینجا نیست… گردن آویز را کمی بزرگتر گرفتهایم… فکر کله بزرگها را کردهایم… دو سه کله را جواب است… مشکلترین بخش… بستن بندهای پشتی است که شاید چند نفری از شما موفق به این کار نشوید… بندها را بلندتر گرفتهایم تا برای درشتترها و شکمدارها کم نیاید… و اینکه بی پیشبند شستن ظرفها آن هدفی نمیشود که ما میخواهیم شما تجربه کنید… هر کار مقدماتی دارد… امیدواریم آن کسانی را که موفق به بستن پیشبند نشدهاند… بعدتر دوباره ببینیم… اضافه وزن چیز خوبی نیست… و همچنین کاهش وزن….
یک نکته را فراموش نکنید، این ظرف شستن جنبهی سرگرمی دارد… شما میبایست با شستن ظرفهای سینک سرگرم شوید و لذت ببرید… و برای اینکه ثابت کنیم سرگرم میشوید… هر بویی دوست داشته باشید میتوانید برای بوییدن در حین ظرف شستنتان داشته باشید… به میل خودتان است که چه نوع بویی انتخاب کنید… کافی است فکر کنید چه بویی و بعد بو بکشید… این برمیگردد به اینکه چه بویی را خوشآیند و چه بویی را بدآیند میدانید… بوهای مختلفی هست… از بوی باران و بوی شرجی هوا تا بوی گندم برشته شده که خیلی هم گرم است… یا بوی جنگل… بوی عرقِ دویدن… بویِ غذا… کافی است خودتان بخواهید تا بوی خاک را بشنوید و ظرف شستنتان بین تَری و خنکی خاک باشد… برای آنهایی که انتخابی نداشته باشند و یا بخواهند که انتخاب را ما پیش بیریم… چند بو پیشنهاد میدهیم… این رایحه را بو کنید… بوی تند و گرم ادویه مانندش آشناست… بوی دارچین از این دسته است… از همین دسته که اگر بویی برای خودتان انتخاب نکنید… ما برایتان درنظر میگیریم…
صدا هم صدای محیط است و صدای خودتان… اگر حرف بزنید صدایتان میپیچد لای خالی آشپزخانه و میخورد به کابینتها و میز و صندلیای که انتخاب کردهاید… برگشتش را تا چندبار میشنوید… میشود گفت دمپاییها کمترین صدا را روی سنگهای کف تولید میکند. بند پیشبندتان را محکم کنید و اگر دوست دارید یک ضربه هم با پا به کف بزنید… صدای خفهی دمپایی را که شنیدید بروید روبهروی سینک بایستید… فقط حالا که میخواهید بند پیشبند را سفت کنید… مراقب بلندی بندها باشید… ادامهی بندها را یک تاب دیگر بدهید دور کمرتان و همان پشتها ببندیدش… یا بیاوریدش روی شکم و پاپیونی یا ضربدری گرهاش بزنید… هر طور راحت باشید میتوانید بندها را ببندید… زیادی سخت نگیرید… همهاش به این خاطر است که اضافهی بندها ممکن است بماند زیر پا و کثیف شدنش مهم نیست… بیشتر نگران این هستیم که لای پا گیر کند… این خطرساز است…
فقط یک نوع دستکش داریم… از همین دستکشهای ظرفشویی که در هر فروشگاهی به راحتی پیدا میشود… انتخاب زیادی نداشتیم و تنها از این جنس سه سایز پیدا کردیم… کوچک… بزرگ و خیلی بزرگ… متأسفانه آنهایی که در فرمها اندازهی دستهایشان با متوسط همخوانی داشت با در نظر گرفتن دادههای دیگر مثل قد و وزن… به انتخاب خودمان یا دستکش کوچک جایگزین کردهایم و یا دستکش بزرگ… متوسطها باید یا دستشان را در تنگی سایز کوچکتر جا دهند و تحمل کنند… یا گشادی سایز بزرگتر را با باز کردن انگشتهایشان جبران کنند… به هر حال در این مرحله متوسطها زیاد راحت نیستند… اگر هم ظرف شستن را بی دستکش ترجیح میدهید و دوست دارید که گرمی و سردی آب و لیزی مایع ظرفشویی را لمس کنید… این را به بعد موکول کنید… اینجا نیاز به پوشیدن دستکش هست… بله… اجبار نیست ولی بیدستکش نمیتوانید ادامه دهید… جنس ظرفها را با لمس نمیتوانید تشخیص دهید… از روی رنگ و ظاهر و ابعاد و سنگینی میتوان به راحتی تشخیص داد که بله… این شیشهای است و یا آن یکی مس است…
آماده شوید… یک جفت دستکش زرد روی سینی سینک گذاشته شده است… در مورد رنگ اگر غیر از زرد علامت زدهاید… حق با شماست… فقط دستکش زرد موجود هست… در دورههای قبل بیشترین رنگی که انتخاب میشد رنگ زرد بود و این شد که کسری بودجه فشار اصلیاش را گذاشت روی رنگ دستکشها و تنوع حذف شد… و هنوز موفق به تغییر فرمها نشدهایم و تا دیوار فرمهای انباری تمام نشوند… مجبوریم از همینها استفاده کنیم… تا پایان شستوشو مراقب دستکشهایتان باشید… تعویض نمیشوند ولی بعد از شستن پس گرفته میشوند… سه چهار قدم که بردارید میرسید به دستکشها… دستکشها را بردارید و روبروی سینک بایستید… قدم که بردارید… دمپایی را حس میکنید… راحت هستند و هم نرم… حالتی اسفنجی دارند… شاید وقتی قدم برمیدارید… حالت ارتجاعی دمپایی برایتان تازگی داشته باشد… امیدواریم حس نکنید که دمپایی درست میزان پایتان نشده و رویه فشار میآورد و تنگ است…
در قدم زدن تا برسید روبروی سینی سینک… اگر دمپایی را حس کنید… برقِ سردی کف را میبینید… دستکشهای زرد را بردارید… روبروی سینک بهایستید… سینک دو کاسهای است… داخل سمت چپی… یک برس ظرفشویی با دستهای چوبی است… دوست داشته باشید میتوانید اسفنج استفاده کنید… در مورد اینکه با چه چیزی ظرف بشورید یا چه مایعی استفاده میشود زیاد سختگیر نیستیم… شما هم نباشید… بیشتر مواقع آب که گرم باشد خود ظرف شسته میشود… البته که به شویندهای نیاز هست تا ظرف برق بیافتد و بیبو شود…
داخل کاسهی سمت راستی تا هر وقت که دوست داشتهباشید ظرف نشسته هست… اگر تنها یک ظرف نشسته بخواهید همان میشود… اگر فقط یک لیوان شیشهای کثیف میخواهید همین یکی را بردارید و هر طور دوست دارید بشورید… شیرآب را که بازکردید… کمی زمان دهید تا دمای آب میزان شود… اگر هم حس کنید باز هم ظرف نشسته میخواهید تا هر وقت بخواهید ظرف هست… این برمیگردد به خودتان که دیگ شستن ترجیح میدهید یا یک ماهیتابه با دوتا چاقوی کرهخوری و یک قاشق… ماهیتابه هم میتواند کج افتاده باشد روی قابلمهی بزرگتری و دستهاش روی دستهی قابلمه باشد… یا چندتا بشقاب که نیاز دارند کمی در آب گرم غوطهور شوند و غذاهای ماسیده که خوب نرم شدند با برس یا اسفنج به جانشان بیافتید.
میز و صندلیای هم که انتخاب کردهاید به درد همین وقتها میخورد… که اگر ظرف شستنتان به درازا کشید… استراحتی بکنید… خوش بحال آنهایی که تخت انتخاب کردهاند… میتوانند چرتکی هم بزنند… پس شروع کنید… دمپاییها را حس کنید… رایحهی خوشآیندتان را بو بکشید… بند پیشبندتان را سفت کنید و دستکشها به دست… همراه با چند جمله ظرف شستن را شروع کنید… جملهی ناگوارشت از طلب گوارش است… ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت… جملهی بیمرادیت از طلب مراد تست… ورنه همه مرادها همچو نثار آیدت…